چطوووووووووووووووووووووووووری
سلام عزیز دلم
ببخشید که دیر به دیر میام ... ولی دختر گلم یه کم مریض بودی و به همین خاطر مامانی هم گرفتار بود عزیزم ... ولی کم کم داری خوب میشی عزیزم
کلی کلمه جدید یاد گرفتی
سلاااااااااااااااااااام
چطووووووووووووووری
اودافظ .. خداحافظ
پاششو
بده
نیس ... نیست
فعلا بابایی هم با شما مریض شده و دیروز هی می گفتی بابا بسیزه یعنی مریضه .... بعد من می گفتم چیکار کنیم می گفتی دتر یعنی دکتر
می گفتم دکتر به بابا چی داده ؟؟ می گفتی داوو و گوس یعنی دارو و قرص
چند شب پیش هم داشتین با بابا توی اتاقت بازی می کردین و شما هم توی تخت ورجه ورجه می کردی که یک دفعه صدا اومد و دویدم و دیدم که پریده بودی و سرت بالای ابروت خورده بود لب تخت ..... خیلی خدا رحمت کرد من هم زودی برات یخ گذاشتم روش و بعد هم با ویتامین آ چرب کردم ولی خدارو شکر کبود نشد .... ولی مامانی شیطونم بیشتر مواظب خودت باش ... بابایی خیلی ناراحت شده بود
ولی خداروشکر به خیر گذشت
خلاصه مامانی حسابی طوطی شدی و همه کلمه ها رو می گی و اگه یه چیزی بگی و من متوجه نشم می گی نوچ و دوباره سعی می کنی متوجه ام کنی
خیلی خیلی کلمه بلدی که ذهن من یاری نمی کنه ولی هر دفعه صدات رو ظبط می کنم و سعی می کنم کلمه هایی که بلدی رو بگی تا برات یادگار بمونه
اون هفته هم رفتیم شهربازی و با اینکه تاب زنجیری مال 5 سال به بالا بود ولی با اصرار شما و همکاری اون خانومی که مسئول بود رفتی و 5 دور سوار شدی ... حسابی کیف کرده بودی
این هم چندتا عکس از عزیز من و بابا
این هم سر پر از گیر سانیا گلی
سانیا در شهربازی ... جدی و ناراحت از اینکه نمی ذارن بازی های باحال رو سوار بشه و فقط این بازی بی مزه ها رو می تونه سوار بشه .... دلش می خواست تاب زنجیری سوار بشه ... که البته بالاخره سوار شد به لطف اون خاله ایی که مسئول تاب بود ...ممنون خاله جون
این هم سانیا خانم با عینک مامانی